244 | GEN 10:9 | وی در حضور خداوند صیادی جبار بود. از این جهت میگویند: «مثل نمرود، صیاد جبار در حضور خداوند.» |
562 | GEN 22:14 | و ابراهیم آن موضع را «یهوه یری» نامید، چنانکه تا امروز گفته میشود: «در کوه، یهوه، دیده خواهد شد.» |
564 | GEN 22:16 | و گفت: «خداوند میگوید: به ذات خود قسم میخورم، چونکه این کار را کردی و پسر یگانه خود را دریغ نداشتی، |
734 | GEN 27:6 | آنگاه رفقه پسرخود، یعقوب را خوانده، گفت: «اینک پدر تو راشنیدم که برادرت عیسو را خطاب کرده، میگفت: |
787 | GEN 28:13 | در حال، خداوند بر سر آن ایستاده، میگوید: «من هستم یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفتهای به تو و به ذریت تو میبخشم. |
1058 | GEN 36:17 | و اینان پسران رعوئیل بن عیسو میباشند: امیر نحت و امیر زارح و امیر شمه و امیر مزه. اینهاامرای رعوئیل در زمین ادوم بودند. اینانند پسران بسمه زن عیسو. |
1101 | GEN 37:17 | آن مرد گفت: «ازاینجا روانه شدند، زیرا شنیدیم که میگفتند: به دوتان میرویم.» پس یوسف از عقب برادران خود رفته، ایشان را در دوتان یافت. |
1268 | GEN 42:15 | بدینطور آزموده میشوید: به حیات فرعون از اینجا بیرون نخواهید رفت، جز اینکه برادر کهتر شما در اینجابیاید. |
1271 | GEN 42:18 | و روز سوم یوسف بدیشان گفت: «این رابکنید و زنده باشید، زیرا من از خدا میترسم: |
1368 | GEN 45:9 | بشتابید و نزد پدرم رفته، بدوگویید: پسر تو، یوسف چنین میگوید: که خدا مراحاکم تمامی مصر ساخته است، نزد من بیا وتاخیر منما. |
1624 | EXO 4:22 | و به فرعون بگو خداوند چنین میگوید: اسرائیل، پسر من و نخست زاده من است، |
1634 | EXO 5:1 | و بعد از آن موسی و هارون آمده، به فرعون گفتند: «یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا برای من در صحرا عیدنگاه دارند.» |
1641 | EXO 5:8 | وهمان حساب خشتهایی را که پیشتر میساختند، برایشان بگذارید، و از آن هیچ کم مکنید، زیراکاهلند، و از اینرو فریاد میکنند و میگویند: برویم تا برای خدای خود قربانی گذرانیم. |
1647 | EXO 5:14 | و ناظران، بنیاسرائیل را که سرکاران فرعون بر ایشان گماشته بودند، میزدند و میگفتند: «چرا خدمت معین خشت سازی خود را در اینروزها مثل سابق تمام نمی کنید؟» |
1649 | EXO 5:16 | کاه به بندگانت نمی دهند و میگویند: خشت برای مابسازید! و اینک بندگانت را میزنند و اما خطا ازقوم تو میباشد.» |
1650 | EXO 5:17 | گفت: «کاهل هستید. شماکاهلید! از این سبب شما میگویید: برویم و برای خداوند قربانی بگذرانیم. |
1712 | EXO 7:26 | و خداوند موسی را گفت: «نزد فرعون برو، و به وی بگو خداوند چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، |
1731 | EXO 8:16 | و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست. اینک بسوی آب بیرون میآید. و او را بگو: خداوند چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، |
1744 | EXO 9:1 | و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون بروو به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. |
1756 | EXO 9:13 | و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته، پیش روی فرعون بایست، و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رهاکن تا مرا عبادت نمایند. |
1781 | EXO 10:3 | پس موسی و هارون نزد فرعون آمده، به وی گفتند: «یهوه خدای عبرانیان چنین میگوید: تا به کی از تواضع کردن به حضور من اباخواهی نمود؟ قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. |
1811 | EXO 11:4 | و موسی گفت: «خداوندچنین میگوید: قریب به نصف شب در میان مصربیرون خواهم آمد. |
2199 | EXO 25:3 | و این است هدایا که از ایشان میگیرید: طلا و نقره و برنج، |
2466 | EXO 32:27 | او بدیشان گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: هر کس شمشیر خود رابر ران خویش بگذارد، و از دروازه تا دروازه اردوآمد و رفت کند، و هر کس برادر خود و دوست خویش و همسایه خود را بکشد.» |
2486 | EXO 33:12 | و موسی به خداوند گفت: «اینک تو به من میگویی: این قوم را ببر. و تو مرا خبر نمی دهی که همراه من که را میفرستی. و تو گفتهای، تو را به نام میشناسم، و ایض در حضور من فیض یافتهای. |
3027 | LEV 11:29 | «و از حشراتی که بر زمین میخزند اینهابرای شما نجساند: موش کور و موش وسوسمار به اجناس آن، |
3029 | LEV 11:31 | از جمیع حشرات اینهابرای شما نجساند: هرکه لاش آنها را لمس کندتا شام نجس باشد، |
3238 | LEV 17:2 | «هارون و پسرانش و جمیع بنیاسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: این است کاری که خداوند میفرماید و میگوید: |
3248 | LEV 17:12 | بنابراین بنیاسرائیل را گفتهام: هیچکس از شما خون نخورد و غریبی که در میان شما ماوا گزیند خون نخورد. |
4024 | NUM 10:35 | و چون تابوت روانه میشد، موسی میگفت: «ای خداوند برخیز و دشمنانت پراکنده شوند و مبغضانت از حضور تو منهزم گردند.» |
4025 | NUM 10:36 | و چون فرود میآمد، میگفت: «ای خداوند نزد هزاران هزار اسرائیل رجوع نما.» |
4137 | NUM 14:28 | به ایشان بگو خداوند میگوید: به حیات خودم قسم که چنانکه شما در گوش من گفتید، همچنان با شما عمل خواهم نمود. |
4326 | NUM 20:14 | و موسی، رسولان از قادش نزد ملک ادوم فرستاد که «برادر تو اسرائیل چنین میگوید: که تمامی مشقتی را که بر ما واقع شده است، تومی دانی. |
4355 | NUM 21:14 | از این جهت، در کتاب جنگهای خداوند گفته میشود: «واهیب در سوفه و وادیهای ارنون، |
4368 | NUM 21:27 | بنابراین مثل آورندگان میگویند: «به حشبون بیایید تا شهر سیحون بنا کرده، و استوارشود. |
4392 | NUM 22:16 | و ایشان نزد بلعام آمده، و وی راگفتند: «بالاق بن صفور چنین میگوید: تمنا اینکه از آمدن نزد من انکار نکنی. |
4542 | NUM 26:51 | اینانند شمرده شدگان بنیاسرائیل: ششصدو یکهزار و هفتصد و سی نفر. |
5991 | JOS 7:13 | برخیزقوم را تقدیس نما و بگو برای فردا خویشتن راتقدیس نمایید، زیرا یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: ای اسرائیل چیزی حرام در میان توست و تا این چیز حرام را از میان خود دور نکنی، پیش روی دشمنان خود نمی توانیایستاد. |
6444 | JOS 22:16 | «تمامی جماعت خداوند چنین میگویند: این چه فتنه است که به خدای اسرائیل انگیختهاید که امروز از متابعت خداوندبرگشتهاید و برای خود مذبحی ساخته، امروز ازخداوند متمرد شدهاید؟ |
6664 | JDG 6:8 | که خداوند نبیای برای بنیاسرائیل فرستاد، و او به ایشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: من شما رااز مصر برآوردم و شما را از خانه بندگی بیرون آوردم، |
6846 | JDG 11:15 | و او را گفت که «یفتاح چنین میگوید: اسرائیل زمین موآب و زمین بنی عمون را نگرفت. |
6876 | JDG 12:5 | و اهل جلعاد معبرهای اردن را پیش روی افرایم گرفتند و واقع شد که چون یکی از گریزندگان افرایم میگفت: «بگذارید عبور نمایم.» اهل جلعاد میگفتند: «آیاتو افرایمی هستی؟» و اگر میگفت نی، |
7222 | 1SA 1:8 | و شوهرش، القانه، وی را میگفت: «ای حنا چراگریانی و چرا نمی خوری و دلت چرا غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟» |
7257 | 1SA 2:15 | و نیز قبل ازسوزانیدن پیه، خادم کاهن آمده، به کسیکه قربانی میگذرانید، میگفت: «گوشت به جهت کباب برای کاهن بده، زیرا گوشت پخته از تونمی گیرد بلکه خام.» |
7258 | 1SA 2:16 | و آن مرد به وی میگفت: «پیه را اول بسوزانند و بعد هرچه دلت میخواهدبرای خود بگیر.» او میگفت: «نی، بلکه الان بده، والا به زور میگیرم.» |
7269 | 1SA 2:27 | و مرد خدایی نزد عیلی آمده، به وی گفت: «خداوند چنین میگوید: آیا خود را بر خاندان پدرت هنگامی که ایشان در مصر در خانه فرعون بودند، ظاهر نساختم؟ |
7272 | 1SA 2:30 | بنابراین یهوه، خدای اسرائیل میگوید: البته گفتم که خاندان تو و خاندان پدرت به حضور من تا به ابد سلوک خواهند نمود، لیکن الان خداوند میگوید: حاشا از من! زیرا آنانی که مرا تکریم نمایند، تکریم خواهم نمود و کسانی که مرا حقیر شمارند، خوار خواهند شد. |
7402 | 1SA 9:9 | در زمان سابق چون کسی در اسرائیل برای درخواست کردن از خدا میرفت، چنین میگفت: «بیایید تا نزد رائی برویم.» زیرا نبی امروز را سابق رائی میگفتند. |
7438 | 1SA 10:18 | و به بنیاسرائیل گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: من اسرائیل را ازمصر برآوردم، و شما از دست مصریان و از دست جمیع ممالکی که بر شما ظلم نمودند، رهایی دادم. |
7506 | 1SA 13:19 | و در تمام زمین اسرائیل آهنگری یافت نمی شد، زیرا که فلسطینیان میگفتند: «مباداعبرانیان برای خود شمشیر یا نیزه بسازند.» |
7564 | 1SA 15:2 | یهوه صبایوت چنین میگوید: آنچه عمالیق به اسرائیل کرد، بخاطر داشتهام که چگونه هنگامی که از مصر برمی آمد، با او در راه مقاومت کرد. |
7685 | 1SA 18:7 | و زنان لهو و لعب کرده، به یکدیگر میسراییدند و میگفتند: «شاول هزاران خود را و داود ده هزاران خود را کشته است.» |
7695 | 1SA 18:17 | و شاول به داود گفت: «اینک دختر بزرگ خود میرب را به تو به زنی میدهم. فقط برایم شجاع باش و در جنگهای خداوند بکوش، زیراشاول میگفت: «دست من بر او دراز نشود بلکه دست فلسطینیان.» |
7758 | 1SA 20:26 | و شاول در آن روز هیچ نگفت زیرا گمان میبرد: «چیزی بر او واقع شده، طاهر نیست. البته طاهر نیست!» |
7975 | 1SA 29:5 | آیااین داود نیست که درباره او با یکدیگر رقص کرده، میسراییدند و میگفتند: «شاول هزارهای خود و داود ده هزارهای خویش را کشته است.» |
8188 | 2SA 7:5 | «برو و به بنده من داودبگو، خداوند چنین میگوید: آیا تو خانهای برای سکونت من بنا میکنی؟ |
8191 | 2SA 7:8 | و حال به بنده من، داود چنین بگو که یهوه صبایوت چنین میگوید: من تو را از چراگاه از عقب گوسفندان گرفتم تاپیشوای قوم من، اسرائیل، باشی. |
8296 | 2SA 12:7 | ناتان به داود گفت: «آن مرد تو هستی، ویهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: من تو را براسرائیل به پادشاهی مسح نمودم و من تو را ازدست شاول رهایی دادم. |
8300 | 2SA 12:11 | خداوند چنین میگوید: اینک من از خانه خودت بدی را بر تو عارض خواهم گردانید و زنان تو را پیش چشم تو گرفته، به همسایه ات خواهم داد، و او در نظر این آفتاب، با زنان تو خواهد خوابید. |
8394 | 2SA 15:2 | و ابشالوم صبح زود برخاسته، به کناره راه دروازه میایستاد، و هر کسیکه دعوایی میداشت و نزد پادشاه به محاکمه میآمد، ابشالوم او را خوانده، میگفت: «تو ازکدام شهر هستی؟» و او میگفت: «بنده ات از فلان سبط از اسباط اسرائیل هستم.» |
8396 | 2SA 15:4 | و ابشالوم میگفت: «کاش که در زمین داور میشدم و هر کس که دعوایی یا مرافعهای میداشت، نزد من میآمد و برای او انصاف مینمودم.» |
8436 | 2SA 16:7 | و شمعی دشنام داده، چنین میگفت: «دور شو دور شوای مردخون ریز وای مرد بلیعال! |
8514 | 2SA 19:1 | پس پادشاه، بسیار مضطرب شده، به بالاخانه دروازه برآمد و میگریست و چون میرفت، چنین میگفت: «ای پسرم ابشالوم! ای پسرم! پسرم ابشالوم! کاش که بهجای تومی مردم، ای ابشالوم پسرمای پسر من!» |
8707 | 2SA 24:12 | «برو داود را بگو خداوند چنین میگوید: سه چیز پیش تو میگذارم پس یکی از آنها را برای خود اختیار کن تا برایت به عمل آورم.» |
8709 | 2SA 24:14 | داود بهجادگفت: «در شدت تنگی هستم. تمنا اینکه بهدست خداوند بیفتیم زیرا که رحمتهای او عظیم است وبهدست انسان نیفتم.» |
9178 | 1KI 12:24 | خداوند چنین میگوید: مروید و با برادران خود بنیاسرائیل جنگ منمایید، هر کس به خانه خود برگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.» و ایشان کلام خداوند را شنیدند وبرگشته، موافق فرمان خداوند رفتار نمودند. |
9189 | 1KI 13:2 | پس به فرمان خداوند مذبح را ندا کرده، گفت: «ای مذبح! ای مذبح! خداوند چنین میگوید: اینک پسری که یوشیا نام دارد به جهت خاندان داود زاییده میشود و کاهنان مکانهای بلند را که بر تو بخورمی سوزانند، بر تو ذبح خواهد نمود واستخوانهای مردم را بر تو خواهند سوزانید.» |
9208 | 1KI 13:21 | و به آن مرد خدا که از یهودا آمده بود، نداکرده، گفت: «خداوند چنین میگوید: چونکه ازفرمان خداوند تمرد نموده، حکمی را که یهوه، خدایت به تو امر فرموده بود نگاه نداشتی، |
9228 | 1KI 14:7 | برو و به یربعام بگو: یهوه، خدای اسرائیل چنین میگوید: چونکه تو را از میان قوم ممتاز نمودم، وتو را بر قوم خود، اسرائیل رئیس ساختم، |
9370 | 1KI 18:26 | پس گاو را که به ایشان داده شده بود، گرفتند و آن راحاضر ساخته، نام بعل را از صبح تا ظهر خوانده، میگفتند: «ای بعل ما را جواب بده.» لیکن هیچ صدا یا جوابی نبود و ایشان بر مذبحی که ساخته بودند، جست و خیز مینمودند. |
9413 | 1KI 20:2 | و رسولان نزداخاب پادشاه اسرائیل به شهر فرستاده، وی راگفت: «بنهدد چنین میگوید: |
9416 | 1KI 20:5 | و رسولان بار دیگر آمده، گفتند: «بنهدد چنین امر فرموده، میگوید: به درستی که من نزد تو فرستاده، گفتم که نقره و طلا و زنان وپسران خود را به من بدهی. |
9424 | 1KI 20:13 | و اینک نبیای نزد اخاب، پادشاه اسرائیل آمده، گفت: «خداوند چنین میگوید: آیا این گروه عظیم را میبینی؟ همانا من امروز آن را بهدست تو تسلیم مینمایم تا بدانی که من یهوه هستم.» |
9439 | 1KI 20:28 | و آن مرد خدا نزدیک آمده، پادشاه اسرائیل را خطاب کرده، گفت: «خداوندچنین میگوید: چونکه ارامیان میگویند که یهوه خدای کوههاست و خدای وادیها نیست، لهذاتمام این گروه عظیم را بهدست تو تسلیم خواهم نمود تا بدانید که من یهوه هستم.» |
9443 | 1KI 20:32 | و پلاس بر کمرهای خود و ریسمانها برسر خود بسته، نزد پادشاه اسرائیل آمده، گفتند: «بنده تو، بنهدد میگوید: تمنا اینکه جانم زنده بماند.» او جواب داد: «آیا او تا حال زنده است؟ او برادر من میباشد.» |
9453 | 1KI 20:42 | او وی را گفت: «خداوند چنین میگوید: چون تو مردی را که من به هلاکت سپرده بودم از دست خود رها کردی، جان تو به عوض جان او و قوم تو به عوض قوم او خواهند بود.» |
9473 | 1KI 21:19 | و او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین میگوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرف شدی؟ و باز او را خطاب کرده، بگوخداوند چنین میگوید: در جایی که سگان خون نابوت را لیسیدند سگان خون تو را نیز خواهندلیسید.» |
9494 | 1KI 22:11 | و صدقیا ابن کنعنه شاخهای آهنین برای خود ساخته، گفت: «خداوند چنین میگوید: ارامیان را به اینهاخواهی زد تا تلف شوند.» |
9495 | 1KI 22:12 | و جمیع انبیا نبوت کرده، چنین میگفتند: «به راموت جلعاد برآی وفیروز شو زیرا خداوند آن را بهدست پادشاه تسلیم خواهد نمود.» |
9510 | 1KI 22:27 | و بگو پادشاه چنین میفرماید: این شخص را در زندان بیندازید و اورا به نان تنگی و آب تنگی بپرورید تا من به سلامتی برگردم.» |
9541 | 2KI 1:4 | پس خداوند چنین میگوید: ازبستری که بر آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» |
9543 | 2KI 1:6 | ایشان در جواب وی گفتند: «شخصی به ملاقات ما برآمده، ما را گفت: بروید و نزد پادشاهی که شما را فرستاده است، مراجعت کرده، او راگویید: خداوند چنین میفرماید: آیا از این جهت که خدایی در اسرائیل نیست، تو برای سوال نمودن از بعل زبوب، خدای عقرون میفرستی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد بلکه البته خواهی مرد.» |
9553 | 2KI 1:16 | و وی را گفت: «خداوند چنین میگوید: چونکه رسولان فرستادی تا از بعل زبوب، خدای عقرون سوال نماید، آیا از این سبب بود که در اسرائیل خدایی نبود که از کلام او سوال نمایی؟ بنابراین از بستری که به آن برآمدی، فرود نخواهی شد البته خواهی مرد.» |
9576 | 2KI 2:21 | و او نزد چشمه آب بیرون رفته، نمک را در آن انداخت و گفت: «خداوندچنین میگوید: این آب را شفا دادم که بار دیگرمرگ یا بیحاصلی از آن پدید نیاید.» |
9596 | 2KI 3:16 | و او گفت: «خداوند چنین میگوید: این وادی را پر از خندقها بساز. |
9597 | 2KI 3:17 | زیراخداوند چنین میگوید: باد نخواهید دید و باران نخواهید دید اما این وادی از آب پر خواهد شد تاشما و مواشی شما و بهایم شما بنوشید. |
9673 | 2KI 5:22 | او گفت: «سلامتی است. آقایم مرافرستاده، میگوید: اینک الان دو جوان از پسران انبیا از کوهستان افرایم نزد من آمدهاند، تمنا اینکه یک وزنه نقره و دو دست لباس به ایشان بدهی.» |
9735 | 2KI 8:4 | و پادشاه با جیحزی، خادم مرد خدا گفتگو مینمود و میگفت: «حال تمام اعمال عظیمی را که الیشع بجا آورده است، به من بگو.» |
9740 | 2KI 8:9 | و حزائیل برای ملاقات وی رفته، هدیهای بهدست خودگرفت، یعنی بار چهل شتر از تمامی نفایس دمشق. و آمده، به حضور وی ایستاد و گفت: «پسرت، بنهدد، پادشاه ارام مرا نزد تو فرستاده، میگوید: آیا از این مرض خود شفا خواهم یافت؟» |
9772 | 2KI 9:12 | گفتند: «چنین نیست. ما را اطلاع بده.» پس او گفت: «چنین وچنان به من تکلم نموده، گفت که خداوند چنین میفرماید: تو را به پادشاهی اسرائیل مسح کردم.» |
9786 | 2KI 9:26 | خداوندمی گوید: هرآینه خون نابوت و خون پسرانش رادیروز دیدم و خداوند میگوید: که در این ملک به تو مکافات خواهم رسانید. پس الان او را بردار وبه موجب کلام خداوند او را در این ملک بینداز.» |
10000 | 2KI 17:13 | و خداوند به واسطه جمیع انبیا و جمیع رائیان بر اسرائیل و بر یهودا شهادت میداد و میگفت: «از طریقهای زشت خودبازگشت نمایید و اوامر و فرایض مرا موافق تمامی شریعتی که به پدران شما امر فرمودم و به واسطه بندگان خود، انبیا نزد شما فرستادم، نگاه دارید.» |
10047 | 2KI 18:19 | و ربشاقی به ایشان گفت: «به حزقیا بگویید: سلطان عظیم، پادشاه آشور چنین میگوید: این اعتماد شما که بر آن توکل مینمایی، چیست؟ |
10057 | 2KI 18:29 | پادشاه چنین میگوید: حزقیا شما را فریب ندهد زیرا که اوشما را نمی تواند از دست وی برهاند. |
10059 | 2KI 18:31 | به حزقیاگوش مدهید زیرا که پادشاه آشور چنین میگوید: با من صلح کنید و نزد من بیرون آیید تا هرکس ازمو خود و هرکس از انجیر خویش بخورد وهرکس از آب چشمه خود بنوشد. |
10060 | 2KI 18:32 | تا بیایم وشما را به زمین مانند زمین خودتان بیاورم، یعنی به زمین غله و شیره و زمین نان و تاکستانها و زمین زیتونهای نیکو و عسل تا زنده بمانید و نمیرید. پس به حزقیا گوش مدهید زیرا که شما را فریب میدهد و میگوید: یهوه ما را خواهد رهانید. |
10071 | 2KI 19:6 | و اشعیابه ایشان گفت: «به آقای خود چنین گویید که خداوند چنین میفرماید: از سخنانی که شنیدی که بندگان پادشاه آشور به آنها به من کفرگفتهاند، مترس. |
10085 | 2KI 19:20 | پس اشعیا ابن آموص نزد حزقیا فرستاده، گفت: «یهوه، خدای اسرائیل، چنین میگوید: آنچه را که درباره سنحاریب، پادشاه آشور، نزدمن دعا نمودی اجابت کردم. |
10088 | 2KI 19:23 | به واسطه رسولانت، خداوند را اهانت کرده، گفتهای: به کثرت ارابه های خود بر بلندی کوهها و به اطراف لبنان برآمدهام و بلندترین سروهای آزادش و بهترین صنوبرهایش را قطع نموده، به بلندی اقصایش و به درختستان بوستانش داخل شدهام. |
10103 | 2KI 20:1 | در آن ایام، حزقیا بیمار و مشرف به موت شد و اشعیا ابن آموص نبی نزدوی آمده، او را گفت: «خداوند چنین میگوید: تدارک خانه خود را ببین زیرا که میمیری و زنده نخواهی ماند.» |