10398 | 1CH 4:9 | و یعبِیص از برادران خود شریف تر بود و مادرش او را یعبِیص نام نهاد و گفت:« از این جهت که او را با حُزن زاییدم.» |
10399 | 1CH 4:10 | و یبِیص از خدای اسرائیل استدعا نموده گفت:« کاش که مرا برکت می دادی و حدود مرا وسیع میگردانیدی و دست تو با من می بود و مرا از بلا نگاه می داشتی تا محزون نشوم.» و خدا آنچه را که خواست به او بخشید. |
10682 | 1CH 11:5 | و اهل یبُوس به داود گفتند:« به اینجا داخل نخواهی شد.» اما داود قلعه صَهیون را که شهر داود باشد بگرفت. |
10683 | 1CH 11:6 | و داود گفت:« هر که یبُوسیان را اول مغلوب سازد، رئیس و سردار خواهد شد.» پس یوآب بن صَرُویه اول بر آمد و رئیس شد. |
10694 | 1CH 11:17 | و داود خواهش نموده، گفت:« کاش کسی مرا از آب چاهی که نزد دروازه بیت لحم است بنوشاند.» |
10696 | 1CH 11:19 | و گفت:« ای خداوند من حاشا از من که این کار را بکنم! آیا خون این مردان را بنوشم که جان خود را به خطر انداختند زیرا به خطر جان خود آن را آوردند؟» پس نخواست که آن را بنوشد؛ کاری که این سه مرد شجاع کردند این است. |
10742 | 1CH 12:18 | داود به استقبال ایشان بیرون آمده، ایشان را خطاب کرده، گفت:« اگر با سلامتی برای اعانت من نزد من آمدید، دل من با شما ملصق خواهد شد؛ و اگر برای تسلیم نمودن من به دست دشمنانم آمدید، با آنکه ظلمی در دست من نیست، پس خدای پدران ما این را ببیند و انصاف نماید.» |
10744 | 1CH 12:20 | و بعضی از مَنَّسی به داود ملحق شدند هنگامی که او همراه فلسطینیان برای مقاتله با شاؤل می رفت؛ اما ایشان را مدد نکردند زیرا که سرداران فلسطینیان بعد از مشورت نمودن، او را پس فرستاده، گفتند که:« او با سرهای ما به آقای خود شاؤل ملحق خواهد شد.» |
10769 | 1CH 13:4 | و تمامی جماعت گفتند که:« چنین بکنیم.» زیرا که این امر به نظر تمامی قوم پسند آمد. |
10777 | 1CH 13:12 | و در آن روز داود از خدا ترسان شده، گفت:« تابوت خدا را نزد خود چگونه بیاورم؟» |
10789 | 1CH 14:10 | و داود از خدا مسألت نموده، گفت:« آیا به مقابله فلسطینیان برآیم و آیا ایشان را به دست من تسلیم خواهی نمود؟» خداوند او را گفت:« برآی وایشان را به دست تو تسلیم خواهم کرد.» |
10790 | 1CH 14:11 | پس به بَعل فَراصِیم برآمدند و داود ایشان را در آنجا شکست داد و داود گفت:« خدا بر دشمنان من به دست من مثل رخنه آب رخنه کرده است.» بنابراین آن مکان را بَعل فَراصِیم نام نهادند. |
10793 | 1CH 14:14 | و داود باز از خدا سؤال نمود و خدا او را گفت:« از عقب ایشان مرو بلکه از ایشان رو گردانیده، در مقابل درختان توت به ایشان نزدیک شو. |
10869 | 1CH 17:1 | و واقع شد چون داود در خانه خود نشسته بود که داود به ناتان نبی گفت:« اینک من خانه سرو آزاد ساکن می باشم و تابوت عهد خداوند زیر پرده ها است.» |
10870 | 1CH 17:2 | ناتان به داود گفت:« هر آنچه در دلت باشد به عمل آور زیرا خدا با تو است.» |
10884 | 1CH 17:16 | و داود پادشاه داخل شده، به حضور خداوند نشست و گفت:« ای یهُوَه خدا، من کیستم و خاندان من چیست که مرا به این مقام رسانیدی؟ |
10914 | 1CH 19:2 | و داود گفت:« با حانُون بن ناحاش احسان نمایم چنانکه پدرش به من احسان کرد.» پس داود قاصدان فرستاد تا او را درباره پدرش تعزیت گویند. و خادمان داود به زمین بنی عَمُّون نزد حانُون برای تعزیت وی آمدند. |
10915 | 1CH 19:3 | و سروران بنی عَمُّون به حانُون گفتند:« آیا گمان می بری که به جهت تکریم پدر تو است که داود تعزیت کنندگان نزد تو فرستاده است؟ نی بلکه بندگانش به جهت تفحص و انقلاب و جاسوسی زمین نزد تو آمدند.» |
10917 | 1CH 19:5 | و چون بعضی آمده، داود را از حالت آن کسان خبر دادند، به استقبال ایشان فرستاد زیرا که ایشان بسیار خجل بودند، و پادشاه گفت:« در اَریحا بمانید تا ریشهای شما درآید و بعد از آن برگردید.» |
10924 | 1CH 19:12 | و گفت:« اگر اَرمیان بر من غالب آیند، به مدد من بیا؛ و اگر بنی عَمُّون بر تو غالب آیند، به جهت امداد تو خواهم آمد. |
10941 | 1CH 21:2 | و داود به یوآب و سروران قوم گفت:« بروید و عدد اسرائیل را از بئرشَبَع تا دان گرفته، نزد من بیاورید تا آن را بدانم.» |
10942 | 1CH 21:3 | یوآب گفت:« خداوند بر قوم خود هر قدر که باشند صد چندان مزید کند؛ و ای آقایم پادشاه آیا جمیع ایشان بندگان آقایم نیستند؟ لیکن چرا آقایم خواهش این عمل دارد و چرا باید باعث گناه اسرائیل بشود؟» |
10947 | 1CH 21:8 | و داود به خدا گفت:« در این کاری که کردم، گناه عظیمی ورزیدم. و حال گناه بنده خود را عفو فرما زیرا که بسیار احمقانه رفتار نمودم.» |