37 | GEN 2:6 | و مه از زمین برآمده، تمام روی زمین را سیراب میکرد. |
42 | GEN 2:11 | نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست، احاطه میکند. |
44 | GEN 2:13 | و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه میکند. |
140 | GEN 6:2 | پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکومنظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن میگرفتند. |
147 | GEN 6:9 | این است پیدایش نوح. نوح مردی عادل بود، و در عصر خود کامل. و نوح با خدا راه میرفت. |
167 | GEN 7:7 | و نوح وپسرانش و زنش و زنان پسرانش با وی از آب طوفان به کشتی درآمدند. |
172 | GEN 7:12 | و باران، چهل روز و چهل شب بر روی زمین میبارید. |
175 | GEN 7:15 | دودواز هر ذی جسدی که روح حیات دارد، نزد نوح به کشتی درآمدند. |
178 | GEN 7:18 | و آب غلبه یافته، بر زمین همی افزود، وکشتی بر سطح آب میرفت. |
184 | GEN 7:24 | وآب بر زمین صد و پنجاه روز غلبه مییافت. |
193 | GEN 8:9 | اماکبوتر چون نشیمنی برای کف پای خود نیافت، زیرا که آب در تمام روی زمین بود، نزد وی به کشتی برگشت. پس دست خود را دراز کرد و آن را گرفته نزد خود به کشتی درآورد. |
208 | GEN 9:2 | و خوف شما و هیبت شما بر همه حیوانات زمین و بر همه پرندگان آسمان، و بر هرچه بر زمین میخزد، و بر همه ماهیان دریا خواهدبود، بهدست شما تسلیم شدهاند. |
309 | GEN 12:10 | و قحطی در آن زمین شد، و ابرام به مصرفرود آمد تا در آنجا بسر برد، زیرا که قحط درزمین شدت میکرد. |
314 | GEN 12:15 | و امرای فرعون او را دیدند، و او را درحضور فرعون ستودند. پس وی را به خانه فرعون درآوردند. |
427 | GEN 18:2 | ناگاه چشمان خود را بلندکرده، دید که اینک سه مرد در مقابل اوایستادهاند. و چون ایشان را دید، از در خیمه به استقبال ایشان شتافت، و رو بر زمین نهاد |
466 | GEN 19:8 | اینک من دو دختر دارم که مرد رانشناختهاند. ایشان را الان نزد شما بیرون آورم وآنچه در نظر شما پسند آید، با ایشان بکنید. لکن کاری بدین دو مرد ندارید، زیرا که برای همین زیرسایه سقف من آمدهاند.» |
467 | GEN 19:9 | گفتند: «دور شو.» وگفتند: «این یکی آمد تا نزیل ما شود و پیوسته داوری میکند. الان با تو از ایشان بدتر کنیم.» پس بر آن مرد، یعنی لوط، بشدت هجوم آورده، نزدیک آمدند تا در را بشکنند. |
486 | GEN 19:28 | و چون به سوی سدوم و عموره، و تمام زمین وادی نظر انداخت، دید که اینک دود آن زمین، چون دود کوره بالا میرود. |
489 | GEN 19:31 | ودختر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما پیر شده ومردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان، به ما درآید. |
523 | GEN 21:9 | آنگاه ساره، پسر هاجر مصری را که ازابراهیم زاییده بود، دید که خنده میکند. |
528 | GEN 21:14 | بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته، به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد، و او را با پسر روانه کرد. پس رفت، و در بیابان بئرشبع میگشت. |
534 | GEN 21:20 | و خدا با آن پسر میبود. و اونمو کرده، ساکن صحرا شد، و در تیراندازی بزرگ گردید. |
554 | GEN 22:6 | پس ابراهیم، هیزم قربانی سوختنی را گرفته، بر پسر خود اسحاق نهاد، و آتش و کارد را بهدست خود گرفت؛ و هر دو با هم میرفتند. |
583 | GEN 23:11 | «ای مولای من، نی، سخن مرا بشنو، آن زمین را به تو میبخشم، و مغارهای را که در آن است به تو میدهم، بحضور ابنای قوم خود، آن رابه تو میبخشم. میت خود را دفن کن.» |
590 | GEN 23:18 | به ملکیت ابراهیم، بحضور بنی حت، یعنی همه که به دروازه شهرش داخل میشدند. |
605 | GEN 24:13 | اینک من بر این چشمه آب ایستادهام، و دختران اهل این شهر، به جهت کشیدن آب بیرون میآیند. |
635 | GEN 24:43 | اینک من بهسر این چشمه آب ایستادهام. پس چنین بشودکه آن دختری که برای کشیدن آب بیرون آید، وبه وی گویم: “مرا از سبوی خود جرعهای آب بنوشان “، |
655 | GEN 24:63 | و هنگام شام، اسحاق برای تفکر به صحرا بیرون رفت، و چون نظر بالا کرد، دید که شتران میآیند. |
658 | GEN 24:66 | و خادم، همه کارهایی را که کرده بود، به اسحاق بازگفت. |
681 | GEN 25:22 | و دو طفل در رحم او منازعت میکردند. او گفت: «اگر چنین باشد، من چرا چنین هستم؟» پس رفت تا از خداوندبپرسد. |
687 | GEN 25:28 | واسحاق، عیسو را دوست داشتی، زیرا که صید اورا میخورد. اما رفقه، یعقوب را محبت نمودی. |
701 | GEN 26:8 | و چون در آنجامدتی توقف نمود، چنان افتاد که ابی ملک، پادشاه فلسطینیان، از دریچه نظاره کرد، و دید که اینک اسحاق با زوجه خود رفقه، مزاح میکند. |
736 | GEN 27:8 | پسای پسر من، الان سخن مرا بشنو در آنچه من به تو امر میکنم. |
742 | GEN 27:14 | پس رفت و گرفته، نزد مادر خود آورد. و مادرش خورشی ساخت بطوری که پدرش دوست میداشت. |
773 | GEN 27:45 | تا غضب برادرت از تو برگردد، و آنچه بدوکردی، فراموش کند. آنگاه میفرستم و تو را ازآنجا باز میآورم. چرا باید از شما هر دو در یک روز محروم شوم؟» |
774 | GEN 27:46 | و رفقه به اسحاق گفت: «بسبب دختران حت از جان خود بیزار شدهام. اگریعقوب زنی از دختران حت، مثل اینانی که دختران این زمینند بگیرد، مرا از حیات چه فایده خواهد بود.» |
786 | GEN 28:12 | و خوابی دید که ناگاه نردبانی بر زمین برپا شده، که سرش به آسمان میرسد، و اینک فرشتگان خدا، بر آن صعود ونزول میکنند. |
787 | GEN 28:13 | در حال، خداوند بر سر آن ایستاده، میگوید: «من هستم یهوه، خدای پدرت ابراهیم، و خدای اسحاق. این زمینی را که تو بر آن خفتهای به تو و به ذریت تو میبخشم. |
805 | GEN 29:9 | و هنوز با ایشان در گفتگومی بود که راحیل، با گله پدر خود رسید. زیرا که آنها را چوپانی میکرد. |
870 | GEN 30:39 | پس گله هاپیش چوبها بارآور میشدند، و بزهای مخطط وپیسه و ابلق میزاییدند. |
880 | GEN 31:6 | و شما میدانید که به تمام قوت خود پدر شما را خدمت کردهام. |
882 | GEN 31:8 | هر گاه میگفت اجرت تو پیسهها باشد، تمام گلهها پیسه میآوردند، و هر گاه گفتی اجرت تو مخطط باشد، همه گلهها مخطط میزاییدند. |
886 | GEN 31:12 | گفت: «اکنون چشمان خود را باز کن و بنگر که همه قوچهایی که با میشها جمع میشوند، مخططو پیسه و ابلق هستند زیرا که آنچه لابان به تو کرده است، دیدهام. |
914 | GEN 31:40 | چنین بودم که گرما در روز و سرما درشب، مرا تلف میکرد، و خواب از چشمانم میگریخت. |
916 | GEN 31:42 | و اگر خدای پدرم، خدای ابراهیم، و هیبت اسحاق با من نبودی، اکنون نیزمرا تهیدست روانه مینمودی. خدا مصیبت مراو مشقت دستهای مرا دید و دوش، تو را توبیخ نمود.» |
939 | GEN 32:11 | کمتر هستم از جمیع لطفها و ازهمه وفایی که با بنده خود کردهای زیرا که باچوبدست خود از این اردن عبور کردم و الان (مالک ) دو گروه شدهام. |
953 | GEN 32:25 | و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت. |
1059 | GEN 36:18 | و اینانند بنی اهولیبامه زن عیسو: امیریعوش و امیر یعلام و امیر قورح. اینها امرای اهولیبامه دختر عنی، زن عیسو میباشند. |
1060 | GEN 36:19 | اینانند پسران عیسو که ادوم باشد و اینهاامرای ایشان میباشند. |
1086 | GEN 37:2 | این است پیدایش یعقوب. چون یوسف هفده ساله بود، گله را با برادران خود چوپانی میکرد. و آن جوان باپسران بلهه و پسران زلفه، زنان پدرش، میبود. ویوسف از بدسلوکی ایشان پدر را خبر میداد. |
1103 | GEN 37:19 | و به یکدیگر گفتند: «اینک این صاحب خوابها میآید. |
1153 | GEN 39:3 | و آقایش دیدکه خداوند با وی میباشد، و هرآنچه او میکند، خداوند در دستش راست میآورد. |
1156 | GEN 39:6 | و آنچه داشت بهدست یوسف واگذاشت، و از آنچه با وی بود، خبر نداشت جز نانی که میخورد. و یوسف خوش اندام و نیک منظر بود. |
1173 | GEN 39:23 | و داروغه زندان بدانچه در دست وی بود، نگاه نمی کرد، زیرا خداوند با وی میبود و آنچه را که او میکرد، خداوند راست میآورد. |
1191 | GEN 40:18 | یوسف در جواب گفت: «تعبیرش این است، سه سبد سه روز میباشد. |
1202 | GEN 41:6 | و اینک هفت سنبله لاغر، از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها میروید. |
1204 | GEN 41:8 | صبحگاهان دلش مضطرب شده، فرستاد و همه جادوگران و جمیع حکیمان مصر را خواند، و فرعون خوابهای خودرا بدیشان بازگفت. اما کسی نبود که آنها را برای فرعون تعبیر کند. |
1214 | GEN 41:18 | و ناگاه هفت گاو فربه گوشت و خوب صورت از نهر برآمده، بر مرغزار میچرند. |
1216 | GEN 41:20 | و گاوان لاغر زشت، هفت گاو فربه اول را میخورند. |
1219 | GEN 41:23 | واینک هفت سنبله خشک باریک و از باد شرقی پژمرده، بعد از آنها میروید. |
1220 | GEN 41:24 | و سنابل لاغر، آن هفت سنبله نیکو را فرو میبرد. و جادوگران راگفتم، لیکن کسی نیست که برای من شرح کند.» |
1223 | GEN 41:27 | و هفت گاو لاغر زشت، که در عقب آنهابرآمدند، هفت سال باشد. و هفت سنبله خالی ازباد شرقی پژمرده، هفت سال قحط میباشد. |
1259 | GEN 42:6 | و یوسف حاکم ولایت بود، و خود به همه اهل زمین غله میفروخت. و برادران یوسف آمده، رو به زمین نهاده، او را سجده کردند. |
1263 | GEN 42:10 | بدو گفتند: «نه، یا سیدی! بلکه غلامانت به جهت خریدن خوراک آمدهاند. |
1285 | GEN 42:32 | ما دوازده برادر، پسران پدر خود هستیم، یکی نایاب شده است، و کوچکتر، امروز نزد پدرما در زمین کنعان میباشد. |
1295 | GEN 43:4 | اگر تو برادر ما را با مافرستی، میرویم و خوراک برایت میخریم. |
1312 | GEN 43:21 | وواقع شد چون به منزل رسیده، عدلهای خود راباز کردیم، که اینک نقد هر کس در دهنه عدلش بود. نقره ما به وزن تمام و آن را بهدست خود بازآوردهایم. |
1313 | GEN 43:22 | و نقد دیگر برای خرید خوراک بهدست خود آوردهایم. نمی دانیم کدام کس نقد مارا در عدلهای ما گذاشته بود.» |
1349 | GEN 44:24 | پس واقع شد که چون نزد غلامت، پدر خود، رسیدیم، سخنان آقای خود را بدو بازگفتیم. |
1371 | GEN 45:12 | و اینک چشمان شما و چشمان برادرم بنیامین، میبیند، زبان من است که با شما سخن میگوید. |
1418 | GEN 46:31 | و یوسف برادران خود و اهل خانه پدر خویش را گفت: «میروم تا فرعون را خبر دهم و به وی گویم: “برادرانم و خانواده پدرم که در زمین کنعان بودند، نزد من آمدهاند. |
1443 | GEN 47:22 | فقط زمین کهنه را نخرید، زیرا کهنه را حصهای از جانب فرعون معین شده بود، و از حصهای که فرعون بدیشان داده بود، میخوردند. از این سبب زمین خود را نفروختند. |
1492 | GEN 49:18 | ای یهوه منتظرنجات تو میباشم. |
1501 | GEN 49:27 | «بنیامین، گرگی است که میدرد. صبحگاهان شکار را خواهد خورد، و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.» |
1545 | EXO 1:12 | لیکن چندانکه بیشتر ایشان را ذلیل ساختند، زیادتر متزاید و منتشر گردیدند، و ازبنیاسرائیل احتراز مینمودند. |
1547 | EXO 1:14 | و جانهای ایشان را به بندگی سخت، به گل کاری وخشت سازی و هر گونه عمل صحرایی، تلخ ساختندی. و هر خدمتی که بر ایشان نهادندی به ظلم میبود. |
1559 | EXO 2:4 | و خواهرش ازدور ایستاد تا بداند او را چه میشود. |
1560 | EXO 2:5 | و دخترفرعون برای غسل به نهر فرود آمد. و کنیزانش به کنار نهر میگشتند. پس تابوت را در میان نیزاردیده، کنیزک خویش را فرستاد تا آن را بگیرد. |
1564 | EXO 2:9 | و دختر فرعون گفت: «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده ومزد تو را خواهم داد.» پس آن زن طفل رابرداشته، بدو شیر میداد. |
1566 | EXO 2:11 | و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد، نزد برادران خود بیرون آمد، و بهکارهای دشوار ایشان نظر انداخته، شخصی مصری را دیدکه شخصی عبرانی را که از برادران او بود، میزند. |
1589 | EXO 3:9 | و الان اینک استغاثه بنیاسرائیل نزد من رسیده است، وظلمی را نیز که مصریان بر ایشان میکنند، دیدهام. |
1689 | EXO 7:3 | و من دل فرعون را سخت میکنم، و آیات وعلامات خود را در زمین مصر بسیار میسازم. |
1693 | EXO 7:7 | و موسی هشتاد ساله بود وهارون هشتاد و سه ساله، وقتی که به فرعون سخنگفتند. |
1731 | EXO 8:16 | و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست. اینک بسوی آب بیرون میآید. و او را بگو: خداوند چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند، |
1737 | EXO 8:22 | موسی گفت: «چنین کردن نشایدزیرا آنچه مکروه مصریان است برای یهوه خدای خود ذبح میکنیم. اینک چون مکروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم، آیاما را سنگسار نمی کنند؟ |
1758 | EXO 9:15 | زیرا اگر تاکنون دست خود را درازکرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاک میشدی. |
1794 | EXO 10:16 | آنگاه فرعون، موسی و هارون را به زودی خوانده، گفت: «به یهوه خدای شما و به شما گناه کردهام. |
1850 | EXO 12:33 | و مصریان نیز بر قوم الحاح نمودند تاایشان را بزودی از زمین روانه کنند، زیرا گفتند ماهمه مردهایم. |
1883 | EXO 13:15 | و چون فرعون از رها کردن ما دل خود را سخت ساخت، واقع شد که خداوندجمیع نخست زادگان مصر را از نخست زاده انسان تا نخست زاده بهایم کشت. بنابراین من همه نرینهها را که رحم را گشایند، برای خداوند ذبح میکنم، لیکن هر نخست زادهای از پسران خود رافدیه میدهم. |
1900 | EXO 14:10 | و چون فرعون نزدیک شد، بنیاسرائیل چشمان خود را بالا کرده، دیدند که اینک مصریان از عقب ایشان میآیند. پس بنیاسرائیل سخت بترسیدند، و نزد خداوند فریاد برآوردند. |
1923 | EXO 15:2 | خداوند قوت و تسبیح من است. و او نجات من گردیده است. این خدای من است، پس او را تمجید میکنم. خدای پدر من است، پس او را متعال میخوانم. |
1928 | EXO 15:7 | و به کثرت جلال خود خصمان را منهدم ساختهای. غضب خود را فرستاده، ایشان را چون خاشاک سوزانیدهای. |
1969 | EXO 16:21 | و هر صبح، هر کس به قدر خوراک خودبرمی چید، و چون آفتاب گرم میشد، میگداخت. |
1995 | EXO 17:11 | و واقع شد که چون موسی دست خود را برمی افراشت، اسرائیل غلبه مییافتند وچون دست خود را فرو میگذاشت، عمالیق چیره میشدند. |
2006 | EXO 18:6 | و به موسی خبر داد که من یترون، پدر زن تو با زن تو و دوپسرش نزد تو آمدهایم. |
2019 | EXO 18:19 | اکنون سخن مرا بشنو. تو را پند میدهم. وخدا با تو باد. و تو برای قوم به حضور خدا باش، وامور ایشان را نزد خدا عرضه دار. |
2026 | EXO 18:26 | ودر داوری قوم پیوسته مشغول میبودند. هر امرمشکل را نزد موسی میآوردند، و هر دعوی کوچک را خود فیصل میدادند. |
2031 | EXO 19:4 | شما آنچه را که من به مصریان کردم، دیدهاید، و چگونه شما را بربالهای عقاب برداشته، نزد خود آوردهام. |
2058 | EXO 20:6 | و تا هزار پشت بر آنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند، رحمت میکنم. |
2153 | EXO 23:8 | ورشوت مخور زیرا که رشوت بینایان را کورمی کند و سخن صدیقان را کج میسازد. |